به همین خنکای مقدس مرداد
به سوز آذرِ خاک خورده
به زایمان پروانه در باد قسم
ای وساطت روشن چمشانت
آشتی من و آتش !
پشیمان میشوی!
سوار اولین دلتنگی
بیا از مسیرِ آب
به همین خنکای مقدس مرداد
به سوز آذرِ خاک خورده
به زایمان پروانه در باد قسم
ای وساطت روشن چمشانت
آشتی من و آتش !
پشیمان میشوی!
سوار اولین دلتنگی
بیا از مسیرِ آب
قرار از من سترده چشمهای بی قرار امشب
شببه هر شب دیگر منم شب زنده دار امشب
دلم آیینه ی باران پاییز است میدانی
نمی آید شبیه هر شب دیگر بهار امشب
به خون می شویم از خاطر نشانی های یادت را
اگر یاری کند این چشمهای اشکبار امشب
تو تا شام ابد در جان من جولانگهی داری
ولی با رفتنت باید بیایم من کنار امشب
صدایت پر شده از آنچه میدانم نمیخواهم
تو می لرزی و من در لرزشم بر پای دار امشب
دل من گرچه آتش گاهِ زرتشت است از اول
ولی سوزی عجب دارد به جانِ من شرار امشب
سپیده سر نخواهد زد تو گویی این شبِ تیره
در این افسرده تیرِ خسته ی بی انتظار امشب
نگاهت صیقل باران به ظهر داغ تابستان
چه میخواهد دل از آیینه های داغدار امشب
تیر 1400