هر شب ، شبحی مشبّک
شبیه همین فنسِ حدودِ حبس
بی اجازه و مهیب می آید چیزی می گوید که نمی فهمم!
دیشب ماذون و لطیف
زل زد به ترانه بغضِ من
"عشق
وحشتناک است
مثل واژه شکستن در حافظه چینی های جهاز مادر بزرگ"
( همیشه پرت و پلا می گوید همیشه با دقت گوش می دهم )
"عشق بی رحم تر از داسیست که رنگین کمان را از گهواره دزدید"
این یکی را شبی داد زد که سوختگی بوی بالم
اهالی قاف را مست کرده بود
به گمانم می خواست بگوید
رابطه آدمی با شب
تکاملِ عطرِ ماه است
در هوای کلماتی که هرگز با حرفِ اولشان آغاز نمی شوند
مثل زن که با نخستین حرفِ نامت
و چمن که از ابر
(مثلا منِ مستِ ملامت ،اسم خاص اینجا بیاورم که چه )
هممم بله
شاید هم فقط توّهم تاریکی تسخیرم کرده باشد
شنبه دهم دی ۱۴۰۱ | 20:53