از جنون حال تو پرسیدم و دیوانه ی توست
یاد چشمان تو قاب همه پنجره هاست
دل هر خاطره ام معبد ویرانه ی توست
نیمه شب از غم تو بیت جنون آباد است
غزلم مرثیه حالت خصمانه ی توست
من طواف شب مستیّ تو از کف ندهم
لب من حاجی لبهای تو دیوانه ی توست
خواب درهای مغلق شده آشفته من
مثل موی تو که لرزان به سر شانه ی توست
من به افسون توانایی عجزم مومن
تا سکوتم همه جا راوی افسانه ی توست
چشم تو مستی ناب و لب تو چشم شراب
روح من مست تنت ساکن میخانه ی توست
11/11
*