کشتی میان ذهن سفرها شکسته است
آیینه در تلاطم درها شکسته است
زجر مضاعف است سیاهِ نگاه تو
این جام باده در شب یلد ا شکسته است
افطاریم خیال لبت هست هر نفس
این روزه از تواتر تقوا شکسته است
کابوس خوار حادثه ها گشته چشم تو
خواب نحیفِ حسرت رویا شکسته است
این نو ترین تهور ادراک عاشقی
رسم و رسوم کهنه پروا شکسته است
قد قامت نماز سفر هیچ ساده نیست
تا رد پا میان پهنه صحرا شکسته است
یک آسمان تحیر ابرست صاعقه
دستِ امید، دامن دریا شکسته است
بی اعتنا به حال من ای سنگدل ببین
روحم غریب و خسته و تنها شکسته است
بس کن که تاب و طاقتم اینبار چاک خورد
دیوار سربلندی حاشا شکسته است
یک اعتنا به غیر مرا میدهد به باد
در، نیم باز، شمع سحر را شکسته است
ای در دلم مدار عبادت نگاه تو
بشکن نماز را... که مصلا شکسته است
آیینه در تلاطم درها شکسته است
زجر مضاعف است سیاهِ نگاه تو
این جام باده در شب یلد ا شکسته است
افطاریم خیال لبت هست هر نفس
این روزه از تواتر تقوا شکسته است
کابوس خوار حادثه ها گشته چشم تو
خواب نحیفِ حسرت رویا شکسته است
این نو ترین تهور ادراک عاشقی
رسم و رسوم کهنه پروا شکسته است
قد قامت نماز سفر هیچ ساده نیست
تا رد پا میان پهنه صحرا شکسته است
یک آسمان تحیر ابرست صاعقه
دستِ امید، دامن دریا شکسته است
بی اعتنا به حال من ای سنگدل ببین
روحم غریب و خسته و تنها شکسته است
بس کن که تاب و طاقتم اینبار چاک خورد
دیوار سربلندی حاشا شکسته است
یک اعتنا به غیر مرا میدهد به باد
در، نیم باز، شمع سحر را شکسته است
ای در دلم مدار عبادت نگاه تو
بشکن نماز را... که مصلا شکسته است
پنجشنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۴ | 12:15