تمام لحظه ها انگار هزار هزار سالند در گذر نکردنشان بی لبخند تو
دور از نگاهت انگار هر یک ثانیه عمریست از لابثین فیها احقابا....
یک سال ؛ دو ؟ صد؟ هزار؟....
سوزناکی گذر یک ثانیه را تمام ماسواالله زیر این سقف کبود به همیاری جمله نمیتوانند کشید ....
پایانی متصور نیست بر سوز مستی اشکهایم به هنگام تلاوت آیه های همیشه مومن " میبینم غم داره دنبالم میاد"
زمان مردابی شده که نمیزاید الا تعفن ناتوانی مرا ....ایستاده چون کوهی برابرم...هزار ثانیه اشک به یک دم بر آوردن...سوزهاست بی تمامی در گذر عقربه ای که میساید به استواریش باقیمانده مهلت رنج آور مرا در کوره راه تفته ای که قدمهای مومی ام را مهمان چسبندگی گذر نکردنش میکند....
امروز چندمین قرن عاشقی است ؟ امروز چندمین خلود من است در دوزخ شراره های این سوز ناتمام همواره های نبودنت....ای ایوای ِ من ....روزها را ماه ها را که سالها را میان پیرهن تو گم کرده ام ...
این ثانیه های من عظمت قرون میفروشند در تنگنای سوختنم بی صدا و نشانه
بی دود و بی شعله...
جرقه یادی کافیست تا بر بادم دهد . مرا و خرمن هرگز نداشته ی مرا....
کجایی...
کجایی که با منی و بی توام .....
معترفم درد مندانه ...اعترافی بی محابا...
دوستت ندارم
اه قسم به عظمت آسمان که دوستت ندارم....
من
عاشق تو هستم....عاشق تو!