پیشتر ها گریزان از ازدحام بودم به رسم عزلت.آزارم میداد بودن در میان جمعی ناجنس و عذاب الیم بود نشستن در جمع و گذار از آن گذر که بسیاری درگذرند....
دوست تر داشتم خلوتی را نه از روی گوشه گیری و خجلت که لذتی که در کنج عزلت با دوست بود جایی نمیشد یافت
اکنون اما دوست دارم گم شدن در ازدحام خلق خیابانها را ...
به هر که مینگرم غریق دریای رحمت حق میبینم غیر خویش...
گم میکنم خود را در ازدحام آنان شاید به مویی تر شوم از این دریا...
عجبا... نمیشوم....
یکشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۱ | 18:38