تحملش را که داری با اسلوب خودت حرف بزنم؟
من محتاج تو هستم. منکرش نیستم. و تو بی نیاز مطلقی.منکرش نیستم.
اما من به تو محتاج نیستم که تو خود را در من دمیده ای!
و تو بی نیاز از من نیستی که اگر من نباشم که را روزی میدهی که رزاق باشی؟برکه رحم میکنی که رحمانت خوانند؟اگر من عصیان نکنم که را میبخشی که غفار باشی و گر من خطا نکنم چه را میپاشنی تا ستار باشی؟
خود میگویند وباز خود میشنوند وز ما و شما بهانه برساخته اند!
من محتاج تو هستم. منکرش نیستم. و تو بی نیاز مطلقی.منکرش نیستم.
اما من به تو محتاج نیستم که تو خود را در من دمیده ای!
و تو بی نیاز از من نیستی که اگر من نباشم که را روزی میدهی که رزاق باشی؟برکه رحم میکنی که رحمانت خوانند؟اگر من عصیان نکنم که را میبخشی که غفار باشی و گر من خطا نکنم چه را میپاشنی تا ستار باشی؟
خود میگویند وباز خود میشنوند وز ما و شما بهانه برساخته اند!
جمعه ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 2:34