روزی
،یکی ، یکی دوساعتی خوابید. بیدار که شد صد سال راه رفته بود.به شوق
میخواست خبر کند یکی را. دید یکی جای او صد سال راه رفته است. رفته است!
دوشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۲ | 21:57
مشخصات وب
بنازاده -شهرام ! دیوانه ای در تکاپوی یافتن شبنم صبح بر تراشه های سیلیکون ، و لمس لطافت بوی گندم در میدان همیشه پر ترددِ بتن و حادثه و اورانیوم... که هنوز هم در آستانه فاجعه گم شدن دهانش در ازدحام سینه و سرب ، بوی سیب حوا را بیشتر از بهشت دوست دارد....