به هزار سالگی ِ چشمهای هم عطرِ بارانم
آن است عشق
که شعرِ بودش جنون است
و هزل نبودش حماقت!
آن است
که هستش خطاست چون مغازله ازلی سیب و آدم
و نیستش تنهاییِ خمیازه در کویرهای بهشتی...
من فرزند آدمم.
ای لب همیشه اخمویت سرختر از رسیدن همه ی سیبها...
با زهرخند تمسخر آتش
با من به پیشواز جهنم بیا!
به جهنم!
*
پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ | 14:41