جلوی آیینه ام . تمام تصویر پشت سرم را می بینم.
من در آیینه نیستم.نا خود آگاه سرم را به عقب بر می گردانم.دوباره به آیینه نگاه می کنم. نیستم. فریاد میزنم. از خواب میپرم...
از تخت پایین می ایم. از اتاق خارج میشوم. دست و رویم را می شویم و مضظرب ،سرم را بالا میکنم . به آیینه می نگرم.نیستم.فریاد میزنم.
از خواب میپرم.
دوباره از تخت پایین می آیم.دست و رویم را میشویم. جرات نگاه کردن به آیینه را ندارم.لباس هایم را می پوشم و از خانه خارج میشوم.
سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۸۷ | 18:43