گاهگاهی دلم از دست همه می گیرد
با تو ناگاه سخن می گویم .خسته و منتظر و سوخته ، دل تنگ و غریب
گاهگاهی دلم از دست خودم می گیرد٬
دلم از خستگی چشم خوداز آینه ها....
گاهگاهی دلم از دست خدا می گیرد
و نماز سخنم را به تو رو میسازم، ساده تر می بازم....
گاهگاهی دلم از دست تو هم می گیرد!
با تو ناگاه سخن می گویم .خسته و منتظر و سوخته ، دل تنگ و غریب
گاهگاهی دلم از دست خودم می گیرد٬
دلم از خستگی چشم خوداز آینه ها....
گاهگاهی دلم از دست خدا می گیرد
و نماز سخنم را به تو رو میسازم، ساده تر می بازم....
گاهگاهی دلم از دست تو هم می گیرد!
سال 1370
سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۸۵ | 11:15