الهی!خسته ام ، وامانده ،بریده و از نفس افتاده...
الهی !
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای تو ام نیست در جهان دستاویز....
الهی
هر چه کرده ام از نا فرمانی و پلیدی در تمام آنها اراده تو بر من جاری
بوده ومن عذری از این بابت ندارم....بر من ببخش هر آنچه مانع دوستی است...
یارب
در دل این شبها که هر دلی از حلقه ای در ذکر یارب یارب است دم فرو بسته ام
و به انتظار کرمت نشسته....اگر برانی که آنم و اگر بخوانی که آنی ...
تو را قسم به چیزی غیر از سوزی که در دلم نهاده ای نمیدهم و از تو جز خویشتن طلب نمیکنم که تو میدانی آنچه را منظور من است...
خدایا صحت و سلامت و ارامش خاطر و نورانیت و درک حقیقت ، رهایی از دین ابا
و اجداد و خرافات اساطیری و خلاصی از شرک اسلامی و بتهای مذهبی ، غنای
مالی و شادکامی و رسیدن به آروزها را به تمامی آنانیکه میشناسمشان یا نامی
از ایشان شنیده ام یا نامی از من شنیده اند هدیه فرما....
خدایا هر که امروز نام من از ذهنش خطور کرده ، که بلانسبت ، آدمم فرض کرده با دست پر و روایی حاجت از درت برگردان.....
الهی!اشک را ازچشمم و سوز را از سینه ام دریغ مکن...
الهی سپری غیر تسلیم و شمشیری غیر از امید به درگاه عزت و قدس و جلالت
ندارم و غیر خوف از آن هیبت و جلال حاصلم نمیشود.و جز امید و طمع به آن
جمال در دستم نیست.....
الهی... مرا با تو حاجتی است که از
هرکسی بدان آگاه تری . و از هر کسی در آن تواناتر...و بر عجز من در آن
وقوف داری...اگر برانی کیست بخواند وگر به کرم برآوری کیست که لب به اعتراض
تواند گشود...الهی ظن من به تو این نیست که مرا برانی در آنچه عمری را در
طلبش تباه کردم...الهی ظن من به خویش آن نیست که صدایم را بشنوی و ندایم را
گوش فرا دهی....اما گمانم به تو آن نیست که مرا ناامید بازگردانی...
الهی اگر خواهی اجابتم کن و اگر خواهی گره بیشتر درکارم انداز که ملک تو
ام و از خویشتنم اختیاری نیست.. به جنگ آنچه رقم زدی رفته ام عمری و ناامید
و خسته بازآمده ام که هیچ مفری از آنچه اراده تو درآن جاریست ندیده ام.
الهی سینه ای ده آتش افروز....... درآن سینه دلی وان دل همه سوز....
الهی اگر بخواهی آنچه را در طلبش عمری کوشیده ام بی کوشش من به من میرسانی
و اگر بخواهی تمام کوششهایم را بی ثمر میگذاری و شفاعت هیچ شفیعی و دعای
هیچ پیامبر اولوالعزمی گشایشی در کار من نمی سازد...
الهی بر کسی که غیر عجز در بساط خویش ندارد به نام مجیب و رئوف نظری کن.....
الهی تو همانی که با قاطعیت به نوح و لوط و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد
"نه" میگویی و لرزه بر اندامشان می اندازی... که را به درگاهت شفیع آورم و
از که در کار خویش طلب تجدید نظر کنم؟.....عجز مرا بپذیر....مرا
دریاب...سوختم ای فریاد رس...که تو میدانی ... چندان که تنها تو میدانی....
الله....