انتظار....
انتظار...
لغزش سنگین عقربه سرخ روی دو عقربه سیاه .چیزی که تو میگویی ثانیه ومن مینامش قرن
هر روز بیست وچهار بار زیستن در سه هزار و ششصد قرنی که برای تو ساعتی بیش نیستند...
سرب واورانیوم و ثانیه شمار...
ومن
دلم برای دیدنت- دلم برای ندیدنت هم تنگ شده است!
چهارشنبه نهم بهمن ۱۳۸۷ | 18:48