خطی میکشم.آنسوی خط تو.این سوی خط ....تو.
و دایره سرگشته ای ترسیم میکنم. بیرون دایره تو و دورن دایره تو.
یاد آن روزها بخیر . شاعر بودم. نویسنده بودم . پلیس میشدم. دکتر جراح . مهندس حتی . گاهی خلبان هم میشدم گاه پرنده و زمانی غواض و دمی ناخدا. ولی زمانه زمان را خورد. بزرگ شدم. تو شدم. شدم هیچ!
یکشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۸۸ | 18:55