هنگامه شادی شد معشوق قرین باشد
آن جنت ربانی باید که همین باشد
اغوش تو چون کعبه یاد لب تو زمزم
من در پی یک بوسه ، صید حرم این باشد
من حاجی آغوشت ، دستان تو احرامم
قربان لبت گردم عیدم شکرین باشد
گفتند گناه است این وین برتو حرام است این
دیوانه ، حرج؟ حاشا! گیرم که چنین باشد
ابرام دعا زاهد فیض تو و ننگ من
من تشنه لبهایش این کیشم و دین باشد
من بی خودم وبی لب بی وزنم وبی واژه
در سینه ندای تو وین شعر طنین باشد
ساقی مددی ساقی پر کن همه جانم را
از نسیه نپرهیزی دینم چو رهین باشد
مستم به خدا مستم چشم تو شراب من
چشم از تو نگردانم ور روز پسین باشد
این حال گدایی خوش از گنج همه عالم
کنج لب تو گنجم وان خال نگین باشد
دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۸۵ | 21:11