مبعوث ِمرسلِ قرن گردنکشی های مضحک ، عصر ِمسمومِ دهکده جهانی ،آخرین اولولعزم تبار بیداریست.مانند تمام فرستادگان پیشین نامش بر سر زبانها و پیامش متروک.
در رسالت جهانی اش در استقامت ِ کما امرت ، اندکی در صف او و باقی پیش رویش.
سفیر بیداری و یاد آور وحدت، زیستن در دم ، متذکر فنا ، داعیِ شادمانی ،بت شکن بزرگ و رسم برانداز ماهر، و آشکار کننده سرایر ، آمد که زانو بزنید و زدیم طوعا و کرها که فاصبحوا فی دارهم جاثمین
بتکده ها را یک یک در نوردید و در مقابلش درست مثل همه فرستادگان ، بت پرستان ضریحِ حرم و مجسمه مریم و قرنطینه جویان باغهای در اندشت قد به مخالفت افراشتند.
و او به راستی هر چه جز پروردگارش پرستیده میشد رسوا کرد و بر کنار ،واسطه ها را خوار ،و چون اسلاف خویش روحانیون دین خوار پیام آور قبلی را مفتضح و بی مقدار
به جنگ اساطیر الاولین ، پوچی رسم گذشتگان و حرمت درگذشتگان را نصب العین چشمان بهت زده ساخت .
الهکم التکاثر ِ تفاخر مراسم مرگ میلیاردی را بر انداخت و اکتفای نظاره از دور ِ التفت الساق بالساق و برائت از مراسم ترحیم را علم کرد
فریاد زد که های! مرگ در میان هر دم و بازدم شماست و چه کردیم جز رنجیدن از این تذکرِ صریح الهجه؟ گویی که برات عمر جاودان ما را دریده!
آمد تا بی قید دین و زبان و قوم و نژاد یادمان آورد که چقدر شبیه همیم و محتاج همیم و چقدر همیم !و هیچ مرزی متمایزمان نمیکند که همه در خیال واحدیم .
یادمان آورد زندگی فرصت قلیلیست و برخی به جای لذت بردن از این قلیل به فکر مضحک تکثیر این فرصت افتادیم .گفت زندگی همین یک دم است ، و ما معاندین کافر کیش ، زیستن را به فردای خیالی موکول کردیم .
گفت چقدر تشنه محبتیم ، و نیازمند بوسه و آغوش!چه کردیم اما؟ آغوش را و بوسه را تعطیل ِ چند روزی بیش لولیدن ٍِملولانه در این تعفن ساختیم !
مثل هر فرستاده ای ، نان خوران مدعی را با خود آورد.احبار و رهبان و ملایانش ، متحکران و معامله گران ماسک و الکل ، بر سر منابر ترس و شایعه!
آمد نشانمان دهد که هر لحظه قیامتیست که یفر المر من اخیه و امه و ابیه و صاحبه و بنیه . که گریزانان فردا به تحقیق گریزان امروزند و مطمئنانش ،طمانینه پیشگان حال .
و به رغم بلعم ، الله أعلم حيث يجعل رسالته