بیا و سوی ما مستان نظر کن
شبی از کوی بدنامان گذر کن
مگر با دست خود برگیری از خاک
بیا ما و مرا بی بال و پر کن
دلی دارم به چشم از او علامت
در او بر پا همین حالا قیامت
توی ای شادی فروز عالم افروز
به من بخشیده ای سوز و ملامت
دلم را گشته بیماری سعادت
مگر یک دم کند قصد عیادت
کلید هر چه شادی دست یارست
مرا با حسرت و غم داده عادت
جمعه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۹ | 18:5