من از دوریِ راه
رسیدم به او که از راهِ دوری آمده بود
شبِ سردِ گسی بود لاجرم
لاجرم نشستیم پای صحبت خاکستر
او به عصا می کاوید
من به نگاهی ناامید
او
حرفهای عجیبی میزد
ازهم آغوشی حُسن و عشق
و همسایگی خرد و اندوه
من
میخواستم شیراز را با شراب قافیه کنم
جمعه ششم آبان ۱۴۰۱ | 20:21