جوری ، جایی ، وقتی!
باید به نحوی تمامش کنم
شده به گدایی واژه در ظلمتِ سَقَر
یا کاسه لیسِ دعای کِرمی شب تاب
باید برای شما آجر بدزدم از دهخدا
ملاط از معین بیاورم به گاهِ غفلتِ ستاره
یا هنگامه معافیت ِآفتاب
از تابیدن به عطرِ مویتان
باید برای شما بنویسم
و باید بگویم به درک که فقط خودم می دانم
برای شما می نویسم
شما بی خبر از دلیلِ هر چه اردی بهشت
شما بازمانده ء ناشنیده ترین دعایِ تابستانِ من
همین شما که مردمکهای زیباتان
نام مستعار من است از ازلِ هر چه کلمه
تا بازگشتم به ابدَ متروکه آسمان
شما که همین پیشِ پایِ شما حتی
یاسینِ این همه حُطَمَه کفایتم بود به خدا
شما، که چرا رسیدم به قارعه ءچشمهاتان
شما، که مگر کم بود هرآن سعیرِ رفته بر من
قسم به همین برکت ، همین نارُ اللهِ الموقَدَه
-همین چشمایتان یعنی-
که تطّلع علی الافئده
که باید جوری ، جایی ، وقتی....