دلتنگی هایم تو را به رخم میکشند باز.بازهم دل تنگ خنده ای مبهمم بر کم رنگ ترین اشارتی که لبخندی اساطیری را بر اسطوره صورت همیشه پیش رویت بنگارد
دلتنگم بانو.مثل همه ی شعرها و سرودهایی که صدایشان نسیمی میشود از مرور نسرینها به خلوتگاه استخوان گوش میانیم.که گیر کرده لای بغض همیشه بسته گلویم.غمباد گرفته نگاهم دور از چشمت.دلتنگم بانو
.مثل همه بارانهای شمال مثل بچه های جنوب.مثل جنابت بی غسل و نماز بی وضو.
مثل شراره های نگاهی که مزرعه های گندم اندیشه ام را قرین شعله های بر نگشتنت میکنند.نیامده بر گردتو را به خدا نیامده برگرد.آرزوهای مرا بر گردنم بیاویز وبرو..مثل همیشه ی نبودنهایت که بال میگیرند روی آسمان دلتنگ الفتم به تنهایی.
نیامده بر گرد...
یکشنبه ششم فروردین ۱۳۹۱ | 19:22