سر فصل خاکستر و ترانه
سرب و سینه
سین و شرابهای سرکه شده
دستهای خالی از هویدایی آفتاب
باور بتهای معجزه در هزار توی هزاره های فریب
ترانه های خاموش و شعرها ناسروده به کاغذ پاره های اساطیر منقرض
الغرض دلم تنگ است
بغضم نحیف و پا برجا
اشکم رقیق و بی رمق و مستور
و سوز : تفسیر هر آنچه هست
کاش تمم حسهای آدمی را نامی نهاده بودند....
شعله در شعله سوز در سوز
و من این میان تمام بهت گنجشککی در دست کودکی
که به ناگاه سرش را میکند....
کاش تو هم حال مرا داشتی
91/06/11
/**/
شنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۱ | 21:14