پای بر گوی زمین زنجیر شد
خواب پایم راه را تعبیر شد
چشم تو چشم از نگاهم واستاند
اشک با چشمان من درگیر شد
رونق رنگ نگاهم کور گشت
عشق در آیینه ها تفسیر شد
بس دواندم پای سر در سعی عشق
هر دمم هر بازدم تکبیر شد
آنچنانم بوی دلبر دل گرفت
که اختیارم بنده ی تقدیر شد
آن چنان باغم ز خشکیدن شکفت
که آسمان از گریه هایم سیر شد
یاد لبخند تو افتاد و دلم
در مرور خنده ها دلگیر شد
همدم من کودکی های دل است
گرچه در بی تاب ات دل پیر شد
من زکات مستی خود بوده ام
رمز حلاج است این ، تکفیر شد
جلو ه ی شوریدگی در زهد نیست
عکس او با رنگ خون تصویر شد
اذر 91
*