یاد دارم یک شبی در نیمه شب
اشک تاب از چشم دلخونم ربود
گریه از یاد نگاهت گر گرفت
تا سپیده ناله همنام تو بود
سوز دل بی حدو بی تابی تمام
مشتعل از شعله ی تو تار و پود
هم ستاره بی رمق هم ماه بدر
آسمان از فرط بی خوابی کبود
خنجر دیوانگی بر دل مماس
نیزه بی داد تو بر دل عمود
میزد آهنگ جنونم راه شب
ضجه هایم بربط و یاد تو عود
خلوتی بود و زمین در خواب ناز
آسمان وامانده از اوج و فرود
سوز دل بود و من و جامی تهی
غیر تو سوزانده هر بود و نبود
ناگهان ماهی به جام افکند عکس
ابتدا ساقیّ مستان را ستود
خم به یکسو وانهاد و رخ گشاد
صد گره از کار و بار دل گشود
جرعه ای روح مرا آتش نهاد
لب به جام من نهاد و مِی فزود
آتشم تطهیر غفلت کردو سوخت
هر چه از من مانده بود از من زدود
باده بر باده مرا بر باد داد
جانم از نور جنون غرق شهود
گفتمش تو کیستی من کیستم
لب به لبهایم نهاد او چست وزود
شعله و خاکسترم با باد رفت
سوخت باقی از وجودم غیر دود
دست بر چنگ جنون زد آن صنم
گفت بگذر زین سخن وانگه سرود
رقص دودم زین ندا شوریده شد
روح من درصد فلک رو به صعود
هم صدا با کل هستی در سماع
یاودود و یا ودود و یا ودود
آذر 91