هو
رفـت از بر ما آن پیــــــر رعنا
بی ساربان شد محمل به صحرا
کشتـــــــی به دریا بی ناخـدا شد
آن ناخدا چون سوی خــــدا شد
با عشق ومستی از تن برون شد
دلـها از این غم گرداب خون شد
پیـــــــــر خدایی سوی خدا رفت
یاران بگویید آخر چــرا رفت
دست فلک تیـر بر سینــه ها زد
بـی صحبت او عالـم چه ارزد؟
با رفــتــن او در آسمـانــهــا
جشنـی به پا شـد در عرش والا
اما زمیـن شد غرق مــصیـبـت
رفـــت از میانه عـیــــن حقیقت
حق حقیقــت پیـــــــــر طریقـت
تسلیم حق ایم در این مصیبـــت
این پرچم امـــــــــــا پاینده باشد
تا وجه حق هست او زنده باشـد
این ره بمـــــــــــاند تا به قیامت
گـرچـه نباشـد آن سرو قــــامت
بــا جـانـشــــیـنـی پرورده او
پـایـنـده مــانـد ذکـــر هو الـــهو
مهر87
شنبه بیستم مهر ۱۳۸۷ | 18:56