صبر اگر چه حاصل از عقل سلیم است ای عزیز
عاشقان را صبر کردن جای بیم است ای عزیز
این تحمل کردن از سوی من دیوانه خو
مانع رحمت از آن دست رحیم است ای عزیز
این همه درد و غم و ناچاری و بیچارگی
من چه سان گویم که دلدارم کریم است ای عزیز
دست خالی من وآگاهی آن پادشاه
وه چه استغنا که در ذات علیم است ای عزیز
کم شماتت کن که ما را حب دنیا برده است
فرش ما چون کهنه از پاره گلیم است ای عزیز
میکند ما را ملامت زاهد و گوییم ما
مصلحت این بوده و حکم حکیم است ای عزیز
نیمی از دل پیش آن شاه ودگر در نزد این
ماه ما ز اعجاز ایشان بر دو نیم است ای عزیز
من گدای کوی آن آزاده مرد ساقیم
او درین ره صاحب قلب سلیم است ای عزیز
/**/
شنبه یازدهم تیر ۱۳۸۴ | 19:4