دل بستم و در بستم از عشق تو سرمستم
شاها نظری كردی كز بند خودم رستم
چون زلف پریشانت آواز خموشانت
خاموشم ومينالم همجنس بلا هستم
بنشسته ی پشت درعمرم به درت شد سر
چون مرغك شيدايي از بام جهان جستم
آن چاه كه يوسف را افكندي وگم كردي ص
راز رسنش بود اين دستي بده بر دستم
دستي بده بر دستم كز جا ومكان رستم
در دام تو میانم كز بند خودم رستم
خرداد 81
/**/
یکشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۸۴ | 19:32