انقلاب آتش است اين يا كه در جانم غم است
آب غم با من عجين وسفره نانم غم است
آنچنان ميسوزدم سوداي خام آتشت
عرش وفرش وحي و ميت جن وانسانم غم است
در طواف چشم تو مطرود درگاه آمدم ص
جرم من عشق ونمازم اشك وايمانم غم است
منكه مشتاقم خدايا از چه بر من اين ستم
عشق قاضي متهم من قفل زندانم غم است
آه من سوزد تمام هرچه را در عالم است
هيزمش من آتش از تو دردو درمانم غم است
كوه طورم گويي اكنون در تجلي نور اوست
من كليم درد ورنجم ابن عمرانم غم است
قصه ها دارد دلم با صد ستاره تا سحر
تا سحر راز سكوت وقفل افغانم غم است
تیر 81
*
دوشنبه دهم مرداد ۱۳۸۴ | 19:40