شب و ستاره و شعر و شعور و من بی تو
مه محاق و دلم،قحط نور و من بی تو
جنین ز بطن جنون ، چشمها پیاله اشک
دوباره زاده از شد از خاک گور و من بی تو
به دادخواهی خون پیاله ها رفتند
دو چشم مست تو از من به دور و من بی تو
به رغم این همه نسیان که میتند ذهنم
دوبال خاطره ات در مرور و من بی تو
سفر به قصد سکون است حیرت مضاعف من
قطار حادثه ها در عبور و من بی تو
سترونند نگاه های نکرده در اسمان دلم
سحاب نخوت سنگین این غرور و من بی تو
دلم به کشور شب در طواف معبد صبح
قدم به سعی صفایت صبور و من بی تو
نمازخانه ی بغض است مسجد ضرار وجود
نماز من البته بی حضور و من بی تو
مفاعلن فعلاتن مفاعل فعلن
ترازنامه شعرم به زور و من بی تو
ببین گدای درِ بسته نگاهت را
زند سجود بوسه به پایت زدور و من بی تو
4تیر نود و یک
*
یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۱ | 20:39