شامگه سکونم و صبحدم تعللم
یک قدمم به پیش و پس نیست دگر تحملم
«بارفراق دوستان بسکه نشسته بر دلم
میرود و نمیرود ناقه به زیر محملم»
هر نفسی مراقبم تا نکنم تغافلی
مشکل من اگر منم حل نشده است مشکلی
بار منم به دوش خود منتظر تفضلی
«بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
بار دلست همچنان ور به هزار منزلم»
حاصل من نبود جر باد به موسم درو
روحم از آن نهاده ام پیش دو چشم تو گرو
ای که نگاه میکنی گوش کن آه من شنو
«ای که مهار میکشی صبر کن و سبک مرو
کز طرفی تو میکشی و ز طرفی سلاسلم»
گشته دعای من رضا،گشته سکوت من دعا
گاه گدا و گه نوا، بنده ی منعم و عطا
پای به پیش و سر قفا ،گاه به خوف و گه رجا
«بار کشیده ی جفا ،پرده دریده ی هوا
راه زپیش و دل زپس واقعه ایست مشکلم»
نیست حریف من زمان عیدم اگرچه دی شود
وادی حیرت است این هر طرفی که طی شود
هر قدمیست مقصدی طی چو به یاد وی شود
«معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود
گرچه به شخص غایبی در نظری مقابلم»
گر برسد ز کافری اندکی از تو رنگ وبو
کفر به دین نمیدهم دست نمیکشم ازو
بوی گل و گلابمی جز نفخات خود مگو
«آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو
تا نرسم زدامنت دست امید نگسلم»
نوردل از دهان من ، آتش از آشیان من
یاد تو از نهان من ، نقش تو از عیان من
داغ تو از روان من ، نام تو از فغان من
«ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من
چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم»
لب به لبت نهادنم حج و صلاه واجبم
جان به ازای بوسه ای نیست جز این مواجبم
دل ندهم به غیرتو هر نفسی مراقبم
«مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم
مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم»
نیست میان باغ ها همچو نگار من گلی
نیست گدای میکده در طلب تحولی
گوشه امن و عافیت هست میسرم ولی
«سنت عشق سعدیا ترک نمی دهی بلی
کی زدلم به در رود خوی سرشته در گلم»
*