چشم دلبـر عــاشق بیــچـاره راافســـون کند
تا طمع در بوسه ای از آن لب میگون کند
خرقــه پوشـان بلا را در دل میخـــــــانه ها
عشق جان افزاری لیلی دم به دم مجنون کند
یـک نظر اورا کـــند دیوانـــه وانگه بگذرد
دردهجران را حوالــه گردن گردون کـــند
ناله ی مجنون اگر از سینــه ی ساکـــــت بود
لیلی محمـــل نشیـن را از حرم بیــرون کند
آنقـدر دل را کشانــد در به در دنبال خویـش
خون دل را با سرشـــک دیده تا معجون کند
نازصلح ار میکشی رو گوشه عزلت گزین
غیرت عشـــق احـــد صد کربلا پرخون کند
کفررا ایمان کنـد ایمان بنامــد عین کفـــــــر
عابد صد ساله را با چشمکی مفتــــــون کند
سرخوشان جام وحدت را رسد از خوان غیب
هر نفس الطافی وایمانشــــــــــان افزون کند
آن گدای خسته دل در خواب خود جوید نگار
تا نگار از بابــــت خوابـــی کرا مدیون کند
چشم عشاق مجازی نیمه شب چون خون شود
چشم خفته دعوی عشق خدایــــــــی چون کند
شهریور 86