یکی از همین روزها قاعدتا. یکی از همین روزها یکی باید این انا لله و انا الیه راجعون را بزند.
دیرگاهیست زمان سنگین تر از سربی است که پای کفشهای پروانه بسته باشند و گذر روزها در زوزه گلوله توپی که ترکشش هنوز هزار سال بدهکار من است و نمی آید گوش پرنده را می آزارد.
چه معنی دارد که روح مومیایی شده ام آنقدر سرگردان برزخ بی در و پیکر ایامی باشد که گوی تیرگی مضاعف یلداها را چوگان بازی بچه گانه اش کند؟
با دعای که زنده ام .نمیدانم اما یکی از همین روزها قاعدتا یکی این انا لله را بزند...
شنبه سی ام آذر ۱۳۹۲ | 20:8