چه شود گر به سلامی دل من شاد کنی
*
شود آیا نفسی از دل من یاد کنی
چه شود خانه ی یک خاطره آباد کنی
تا درین بند ز بند خودش آزاد کنی
که گل هستی من پرپرِ این باد کنی
تا من سوخته را در غمت استاد کنی
بازخواهی که مرا همدم فریاد کنی
سوی دیگر بروم باز تو بیداد کنی
کاش امروز مرا طعمه ی جلاد کنی
پلک بر هم زدنی تا مگر امداد کنی
یا دل تنگ مرا نیز ز فولاد کنی
مهر نا آمده اندیشه ی خرداد کنی
تا تماشای قد و قامت بیداد کنی
*
شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 20:22