ذکر حق گویید و شیطان یار و سردار شماست
لقلقه ، حق بر لب و باطل شدن کار شماست
یک زمان کالای عشق و عاشقی بازار داشت
این زمان هم رونق و گرمی بازار شماست
عزت و ذلت به دست دوست قسمت می شود
سهم ما اینک کم و هنگام بسیار شماست
پیش ما این به به و چه چه زدن دیگر بس است
از صدای زاغها پرگشته گلزار شماست
ما به پای زخمی و لنگان شما اما سوار
چست و چابک نفستان در راه رهوار شماست
ما به جز شیرین لبان لب بر لبی ننهاده ایم
کرکسانید و نجاست سهم منقار شماست
چونکه یک پاتان به وهم خویشتن زندانی است
دور خود گشتن تمام سیر پرگار شماست
گرچه ما همواره گل را نذر مجلس کرده ایم
سینه اما زخم زخم از خار آزار شماست
ما به جز خورشید رویش جای دیگر ننگریم
هر چراغی چون پشه جادوی ابصار شماست
ژست عرفان بازی و این فیلسوفی بس کنید
آنچه ما تف کرده ایم امروز نشخوار شماست
هر که را سوزیست در تجرید خود پنهان شده
هر کسی دردنده تر ، افرون طرفدار شماست
روح مولانا قرین نور حق بادا که گفت
کهربا و که مثال روشن کار شماست
از ادب من شرم دارم لاجرم ساکت شدم
تا نگویم آنچه را قطعا سزاوار شماست
لقلقه ، حق بر لب و باطل شدن کار شماست
یک زمان کالای عشق و عاشقی بازار داشت
این زمان هم رونق و گرمی بازار شماست
عزت و ذلت به دست دوست قسمت می شود
سهم ما اینک کم و هنگام بسیار شماست
پیش ما این به به و چه چه زدن دیگر بس است
از صدای زاغها پرگشته گلزار شماست
ما به پای زخمی و لنگان شما اما سوار
چست و چابک نفستان در راه رهوار شماست
ما به جز شیرین لبان لب بر لبی ننهاده ایم
کرکسانید و نجاست سهم منقار شماست
چونکه یک پاتان به وهم خویشتن زندانی است
دور خود گشتن تمام سیر پرگار شماست
گرچه ما همواره گل را نذر مجلس کرده ایم
سینه اما زخم زخم از خار آزار شماست
ما به جز خورشید رویش جای دیگر ننگریم
هر چراغی چون پشه جادوی ابصار شماست
ژست عرفان بازی و این فیلسوفی بس کنید
آنچه ما تف کرده ایم امروز نشخوار شماست
هر که را سوزیست در تجرید خود پنهان شده
هر کسی دردنده تر ، افرون طرفدار شماست
روح مولانا قرین نور حق بادا که گفت
کهربا و که مثال روشن کار شماست
از ادب من شرم دارم لاجرم ساکت شدم
تا نگویم آنچه را قطعا سزاوار شماست
چهارشنبه ششم فروردین ۱۳۹۳ | 19:2