این چه سوزیست که شعر و سخنم میسوزد
28/1/92
*
فارغ از خشک و تر اعضای تنم میسوزد
بی تو بودن قدحی بود پر از شائبه ها
به دهانم نرسیده بدنم میسوزد
کوره گشته است تنم پیرهنم میسوزد
ور بگویم به زبانم دهنم میسوزد
غرق صد شعله ی لاله چمنم میسوزد
دفن خاکستر خویشم کفنم میسوزد
در نگاه تو تمام وطنم میسوزد
تب بی مهری چشمت رسنم میسوزد
آب آذر شده و ما و منم میسوزد
28/1/92
*
چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ | 19:27