عباس کیارستمی هم رفت «مثل یک عاشق» . گریزی نیست که «به ترتیب یا بدون ترتیب» همه «مسافر»یم از «سفری به دیار مسافر» تا «خانه دوست » که هنوز هم نمیدانم «کجاست ».خواهیم رفت همانجایی که او پر کشید . چه «ده» سال دیگر چه «پنج» دقیقه ی بعد .
ضایعه بزرگی است برای سینمای ایران و برای تمام هنر اینِ «ایستگاه متروک» و نفرین شده ای که بین سنت و مدرنتیه ، مثل ماهی قرمز «بادبادک سفید» احساس امنیت کودکی هایش را از کف داده است.
قصه اما این نیست .
«تجربه» تلخ رفتن «اولی ها» نشان از ضایعه ای بزرگتر دارد. مختص اهالی سینما و هنر هم نیست .مردم «نان و کوچه» دیریست «زنگ تفریح»شان شده موج سواری روشنفکر مابانه با این موج ها!
همین فرداست که عکس پروفایلهای فیس بوک و تلگرام بشوند عکس عباس کیارستمی که تا همین دیروز جز نامی ، از او خبری نداشتند . از همان لحظه انتشار خبر ، این موج سواران که یک روز عکس استیو جابز ، یک روز عکس سرباز مرزدار ، روز دیگری «رنگها»ی رنگین کمان همجنس گرایی و ساعتی دیگر تصویر ناشناس معروف دیگری را عکس پروفایلشان میکنند با خود گفته اند وقتی«من هم میتوانم »ردای روشن فکری را بر تنم سوار کنم چرا تعلل؟
برای اینان مرگ این و آن همان کاربرد را دارد که «لباسی برای عروسی». اما نمیدانند اگر از کیارستمی باید گفت کلام همین است که «زندگی و دیگر هیچ ». اگر باید برای کسی عزاداری کرد بر نعشهای بی خاصیتی است که همه عمر غیر خوابی سنگین «زیر درخت زیتون » در کارنامه ندارند.
کسانیکه «مشق شب » شان پز دادن در شبکه های اجتماعی با عزاداری برای کیا رستمی هاست که اگر فیلمی از او در زمان حیاتش در برابر چشمشان پخش میشد ، یا خمیازه میکشیدند یا کانال را عوض میکردند!
غافل از اینکه «کپی برابر اصل » نیستند و ابتذال این لباس بر قامتشان به طرز مضحکی آشکار است.
این «کلوز آپ » چهره وحشتناکی را به پرده چشمان آدمی میکشد...
نمیدانم آیا سرانجامِ این قصه ی «بید و باد » ، «باد ما را خواهد برد » یا «تولد نور» ی تمام حساب را به هم خواهد ریخت ؟
نمی دانم سکوت باید کرد یا فریاد. نمیدانم کدام یک ازاین «دو راه حل برای یک مساله » را باید برگزید؟
عباس کیا رستمی رفت . «شیرین»ی «طعم گیلاس» ش ماند اما....
اگر «همسرایان » ِ موج سوار شبکه های اجتماعی ، آن را تلخ نکنند که به حد غایت ، رفتنش تلخ هست ...
پس ای« همشهری»!بازی دیگری برگزین .
لطفا «هر کسی سینمای خودش»
شهرام بنازاده 15 تیر 95
ضایعه بزرگی است برای سینمای ایران و برای تمام هنر اینِ «ایستگاه متروک» و نفرین شده ای که بین سنت و مدرنتیه ، مثل ماهی قرمز «بادبادک سفید» احساس امنیت کودکی هایش را از کف داده است.
قصه اما این نیست .
«تجربه» تلخ رفتن «اولی ها» نشان از ضایعه ای بزرگتر دارد. مختص اهالی سینما و هنر هم نیست .مردم «نان و کوچه» دیریست «زنگ تفریح»شان شده موج سواری روشنفکر مابانه با این موج ها!
همین فرداست که عکس پروفایلهای فیس بوک و تلگرام بشوند عکس عباس کیارستمی که تا همین دیروز جز نامی ، از او خبری نداشتند . از همان لحظه انتشار خبر ، این موج سواران که یک روز عکس استیو جابز ، یک روز عکس سرباز مرزدار ، روز دیگری «رنگها»ی رنگین کمان همجنس گرایی و ساعتی دیگر تصویر ناشناس معروف دیگری را عکس پروفایلشان میکنند با خود گفته اند وقتی«من هم میتوانم »ردای روشن فکری را بر تنم سوار کنم چرا تعلل؟
برای اینان مرگ این و آن همان کاربرد را دارد که «لباسی برای عروسی». اما نمیدانند اگر از کیارستمی باید گفت کلام همین است که «زندگی و دیگر هیچ ». اگر باید برای کسی عزاداری کرد بر نعشهای بی خاصیتی است که همه عمر غیر خوابی سنگین «زیر درخت زیتون » در کارنامه ندارند.
کسانیکه «مشق شب » شان پز دادن در شبکه های اجتماعی با عزاداری برای کیا رستمی هاست که اگر فیلمی از او در زمان حیاتش در برابر چشمشان پخش میشد ، یا خمیازه میکشیدند یا کانال را عوض میکردند!
غافل از اینکه «کپی برابر اصل » نیستند و ابتذال این لباس بر قامتشان به طرز مضحکی آشکار است.
این «کلوز آپ » چهره وحشتناکی را به پرده چشمان آدمی میکشد...
نمیدانم آیا سرانجامِ این قصه ی «بید و باد » ، «باد ما را خواهد برد » یا «تولد نور» ی تمام حساب را به هم خواهد ریخت ؟
نمی دانم سکوت باید کرد یا فریاد. نمیدانم کدام یک ازاین «دو راه حل برای یک مساله » را باید برگزید؟
عباس کیا رستمی رفت . «شیرین»ی «طعم گیلاس» ش ماند اما....
اگر «همسرایان » ِ موج سوار شبکه های اجتماعی ، آن را تلخ نکنند که به حد غایت ، رفتنش تلخ هست ...
پس ای« همشهری»!بازی دیگری برگزین .
لطفا «هر کسی سینمای خودش»
شهرام بنازاده 15 تیر 95
سه شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۵ | 15:57