که من که ام
که تو که ای؟
-کدام تو ؟ که من منم
به گوشه نگاه خود نگاه مهربان خود به لب دوباره پرسشش
که من که ام که تو که ای
- که من منم که تو تویی!
شرر به روح او زد و دوباره شد همان سوال
که من که ام
که تو که ای؟
-که تو تویی که من منم!
نهاد آتشش به جان ورای آتشی به دل
شرر فراتر از شرر و شعله پشت شعله ها...
که من که ام که تو که ای؟
-که تو تویی بزرگ من . منم حقیر پیش تو ...
دلش چو یخ فسرده شد
و سرد شد تمامی نگاه های شعله ها
تمام سوزهای دل
و اخم شد نصیب او نشست جای ناز ها
فسرده را دوباره شد از آسمان دل ندا
که من که ام
که تو که ای؟
-که تو تویی که من توام!
زمین رهین لرزه شد و سقف اسمان شکافت...
ز قهر ِقبض وحشتی میان کهکشان فتاد ....
به آتش و به آب و یخ به دوزخ و به زمهریر
به شعله ها فسردگی به جلوه ها به نازها
عیان شدن نهان شدن گران شدن قرین شدن...
هزارها هزار ها...
دوباره باز آمد او به لب دوباره پرسشش
که من که ام
که تو که ای؟
-کدام تو ؟ که من منم!
*