روزم سیاه کرده آن موی دل سیاهت
قلبم شکست خورده از چشم بی سپاهت
وزن تمام عالم بر سینه ام پر کاه
طاقت ندارم اما یک ای خدا و آهت
غافل ز روز محشر مشغول کار خود باش
مستانه میکشم من تاوان هر گناهت
من مستطیع عشقت بوسیدن تو واجب
پوشاندن نگاهت از چشم من کراهت
عمری کفاف باشد افطاری قلم را
ته مانده غزلها در سفره ی نگاهت
دانی که اقتدایم وقت بر نماز بر کیست؟
گشته کلیشه اما بر روی مثل ماهت!
زاهد برو دعا را دستی نبود در عشق
یک عمر کندم اما آبی نداشت چاهت
عید فطر
*
جمعه هجدهم مرداد ۱۳۹۲ | 23:53