من امشب دلم قدر عالم پر است
به اندازه موجِ طوفان صعب
به اندازه ریگ ِ ذهن کویر
به اندازه سردی خنجری
که ناگه نشیند به پهلوی خواب
به قدر قساوت که در جوخه ها
به اعدام باران قسم خورده است
به اندازه عجزِ هنگام مرگ
به وزن زمین روی دوش غبار
به اندازه نور بدر تمام
به قدر ندیدن به شبهای مه
گره در گره در گره ...
در گره...
به آغوش یک آسمان بی کسی
به اندازه تلخ دلواپسی
به اندازه مستی چشم تو
گرفته دلم امشب از دست تو
***
دلم قابلت را ندارد ولی
به رویش نیاور که از تو پر است...
***
من امشب هوای جنون کرده ام....
پنجشنبه نهم بهمن ۱۳۹۳ | 18:9