آسمان با بال من نامهربانی کرده است
بال با ذهن قفس قصد تبانی کرده است
نیست در جان زمین نیروی جذب اشک من
این فضا چشم ترم را آسمانی کرده است
چیست این شور و شرر ؟ زنگ جنون آخرم؟
یا دل پیرم کمی یاد جوانی کرده است؟
آنچنان مشتاق دیدار تو ام در چشم خواب
خوابم از شوق تو بامن سرگرانی کرده است
سینه ام تا پر شود از عطر نام پاک تو
هر نفس نام خدا را پاسبانی کرده است
چشم سرخم شاهد تحصیل درس عاشقیست
خاطرات بودنت را بازخوانی کرده است
این سوال مبهمت از حال زارم مضحک است
درد تو با جسم و روحم آنچه دانی کرده است
می سرایم بیت ناب از چشم تو چون چشم تو
صد غزل شاعر شدن را رایگانی کرده است
یکشنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۳ | 18:49