آنچه ما هنگام «بلا و ابتلا» فراموش میکنیم «ادب» است... قرآن به صورتی صریح در داستان ابلیس و آدم این مقوله را بیان داشته است. پس از آنکه ابلیس به خاطر عدم سجده بر غیر خدا مطرود درگاه شد گفت :قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي ... پروردگارم به خاطر اینکه مرا گمراهی کردی من هم آنان را گمراه خواهم کرد. ابلیس غیر از حقیقت نگفت و میدانست که نافرمانی او خواسته حق بود و مشیت مقدری که گریزی از آن نداشت.
اما آدم وحوا پس از نافرمانی گفتند ربنا ظالمنا انفسنا... در حق خویش ظلم کردیم که نافرمانی کردیم. در حالیکه آدم همچو ابلیس میدانست که تقدیر چه کسی جاری شده است.
اما ادب نگه داشت ...این رازی است که هم غافر و هم مغفور بر آن آگاهند اما شرط غفران کتمان است...
نه که تقدیر و قضای من بد آن؟
چون به وقت عذر کردی آن نهان؟
گفت: ترسیدم. ادب نگذاشتم
گفت: من هم پاس آنت داشتم
همین کتمان را در فرمایشات مولا علی ابن ابی طالب نیز در دعای کمیل میتوان یافت
إِلَهِي وَ مَوْلاَيَ أَجْرَيْتَ عَلَيَّ حُكْماً اتَّبَعْتُ فِيهِ هَوَى نَفْسِي
خداى من و سرور من،حكمى را بر من جارى ساختى كه خواسته خویش را در آن پيروى كردم .
وأَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِكَ الْقَضَاءُ
و قضا در این کار یاریم کرد
لاَ حُجَّةَ لِي فِيمَا جَرَى عَلَيَّ فِيهِ قَضَاؤُكَ وَ أَلْزَمَنِي حُكْمُكَ
مرا هيچ حقى نيست در انچه بر من از سوى قضايت جارى شده و فرمان تو ملزمم نموده
به قول حافظ:
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
چهارشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۳ | 18:34