حیرت افزای منی ، آزرده ، حیران توام
همدم پیمانه ، رهن عهد و پیمان توام
سوی مسلخ میبری هر لحظه هستِ دیگری
کی من ِ تنها نشانی خورده قربان توام
کاش با من مهربان تر بودی ای یادت مدام
منکه میدانی همین یک لحظه مهمان توام
سرنوشت خاک با افتادنم تر میشود
جام لبریزی میان دست لــرزان توام
پا به زنجیر جنون قفل نگاهت بر دلم
زیر اعدام آخرین محکوم زندان توام
آن زمان کاباد بودم چشم تو با من نبود
ناامیدم از نگاه اکنون که ویران توام
خلوتی کن با خودت ای من ربوده از منم
جان من ، من مستحق سوز نیران توام؟
دلقک غمگین صحنه خسته شد از ریشخند
شادم ای جان باعث لبهای خندان توام
همدم پیمانه ، رهن عهد و پیمان توام
سوی مسلخ میبری هر لحظه هستِ دیگری
کی من ِ تنها نشانی خورده قربان توام
کاش با من مهربان تر بودی ای یادت مدام
منکه میدانی همین یک لحظه مهمان توام
سرنوشت خاک با افتادنم تر میشود
جام لبریزی میان دست لــرزان توام
پا به زنجیر جنون قفل نگاهت بر دلم
زیر اعدام آخرین محکوم زندان توام
آن زمان کاباد بودم چشم تو با من نبود
ناامیدم از نگاه اکنون که ویران توام
خلوتی کن با خودت ای من ربوده از منم
جان من ، من مستحق سوز نیران توام؟
دلقک غمگین صحنه خسته شد از ریشخند
شادم ای جان باعث لبهای خندان توام
یکشنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۴ | 18:1