آتشم
سوختم نا مهربان اینک سراپا آتشم
اي نگاهت شعله افزا، صد تمنا آتشم
کشتي اميد من طوفان به دامان ميبرد
ميزند موج جنون دريا به دريا آتشم
من ميان چشمهايت شادمان مثل خلیل
ميزند آن ميوه ی شيرين لبها آتشم
مثل موسي نيمه شب راهت کني ايکاش گم
تا ببيني از انالحق گشته گويا آتشم
طاقت ساييدن دندان صبرم نيست نيست
جان من پيشاني من، سجده فرسا آتشم
از دل من تا دلت راهي عزيزم هست ؟ نيست؟
ميزند عقل و جنون از اين معما آتشم
طاقت يک سرفه ات را من ندارم خوب من
ميزني اينگونه اما بي محابا آتشم
بي تو من هر ثانيه هرجا که باشم دوزخم
شهر و جنگل کوه و دريا دشت و صحرا آتشم
لابثين فيه احقابا تمام پیکرم
هر نفس من نااميد از صبح فردا آتشم
از عرق پيشانی برگ تبم شبنم شده است
رونق عشق تو یارم کرده رسوا ، آتشم
انعکاس نام تو قانع نموده کوه را
از ندای نام تو "رزقا کفافا" آتشم
ميوزد باد و خبر از بوي مويت ميدهد
ميشود از اين خبرها ناشکيبا آتشم
چشم من دلواپس آيينه بر ديوار نيست
ميشود در خشتِ خامِ خانه پيدا آتشم