رفتی و من گم کرده ام آرام جان را
دیگر ندارم طاقت پیر و جوان را
رفتی و تنها تر شدم ای خاطرت شاد
داری به خاطر اندکی از رازمان را؟
می ترسم آزارت دهد آنجا که هستی
گر بشنوی شب گریه های بی امان را
زیباترین تصویر دنیا عکس من بود
وقتی که در چشمان تو میدیدم آن را
وقتی که دستت را به دستم میگرفتم
در دست من میداد دستانت جهان را
وقتی کنارت بودم از دیدار دلشاد
میشد زمانی نشمرم نبض زمان را
وقتی تو میخندیدی ای زیبایی آب
میشستی از نفرین غم روح و روان را
وقتی صدای تو به گوش آواز می شد
دل می شنید آیات موجی بیکران را
بر مدخل غار است تار حسرت من
تا کس نیابد مامن این بی نشان را
دیگر ندارم طاقت پیر و جوان را
رفتی و تنها تر شدم ای خاطرت شاد
داری به خاطر اندکی از رازمان را؟
می ترسم آزارت دهد آنجا که هستی
گر بشنوی شب گریه های بی امان را
زیباترین تصویر دنیا عکس من بود
وقتی که در چشمان تو میدیدم آن را
وقتی که دستت را به دستم میگرفتم
در دست من میداد دستانت جهان را
وقتی کنارت بودم از دیدار دلشاد
میشد زمانی نشمرم نبض زمان را
وقتی تو میخندیدی ای زیبایی آب
میشستی از نفرین غم روح و روان را
وقتی صدای تو به گوش آواز می شد
دل می شنید آیات موجی بیکران را
بر مدخل غار است تار حسرت من
تا کس نیابد مامن این بی نشان را
سه شنبه پنجم فروردین ۱۳۹۳ | 18:59