موج خون میزند از سینه بر آیینه چشم
اشک پر میشود از یاد تو تا سینه چشم
هر گذر چهره ی تو پیش نگاهم پیداست
ای در آمیخته با غربت دیرینه چشم
میکشد خاطره ی نامده ی رفتن تو
پرده بر قاب نگاه دل بی کینه چشم
بسکه حاضر شدم همپایه ی استاد منم
در کلاس غمت از شنبه به آدینه چشم
دیدنت جُرم دلم بود و چه سنگین گشته
جِرم این فاجعه بر گرده ی پیشینه چشم
کار دیدار نگاه تو چه طاقت فرساست
شاعری کو که بگوید غزل ِ پینه چشم
یکشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۴ | 17:18