زنگی به پا ندارد زنجیر زندگانی
بیهوده کرده ما را درگیر ِ زندگانی
در هر نفس دو وعده در آرزوی مرگم
این بوده بر دل من تاثیر زندگانی
بی خواب مرگ خویشم بی تاب دوری تو
ای خواب چشمهایت تعبیر زندگانی
جایی حوالی مرگ پایم به سنگ خورده
بر گردنم نشسته شمشیر زندگانی
در سوره ی نبودت من آیه ی عذابم
رنج مضاعف من تفسیر زندگانی
عظم رمیم اینک محتاج خلقت نوست
له گشته استخوانها در زیر زندگانی
مثل غروب جمعه محتاج یک نویدم
در این مرور تلخ دلگیر زندگانی
پژواک چشمهایم در قلب چشمهایت
تنها تجسمم از تصویر زندگانی
بیهوده کرده ما را درگیر ِ زندگانی
در هر نفس دو وعده در آرزوی مرگم
این بوده بر دل من تاثیر زندگانی
بی خواب مرگ خویشم بی تاب دوری تو
ای خواب چشمهایت تعبیر زندگانی
جایی حوالی مرگ پایم به سنگ خورده
بر گردنم نشسته شمشیر زندگانی
در سوره ی نبودت من آیه ی عذابم
رنج مضاعف من تفسیر زندگانی
عظم رمیم اینک محتاج خلقت نوست
له گشته استخوانها در زیر زندگانی
مثل غروب جمعه محتاج یک نویدم
در این مرور تلخ دلگیر زندگانی
پژواک چشمهایم در قلب چشمهایت
تنها تجسمم از تصویر زندگانی
دوشنبه بیستم آبان ۱۳۹۲ | 17:41