به دیوار دل من عکس یار است
دل آیینه خویم راز دار است
عجین با خاک من راز تو گشته
لبم همخانه ی سنگ مزار استجنون گل داده در باغ دل من
به یمن چشم تو فصل بهار استخوشا خار رهت در پا نشسته
چمن از رد پایم لاله زار استبه طوفان کشتی دل خو گرفته
سکونش ناخدارا ناگوار استبنای کاغذی بیت غزلهاست
ولی در وزن عشقت ا ستوار استنسوزد بذر دل خشکیدن اشک
خدا خاک دلم را آبیار استنگار من بهار است و منم دی
گریزان از حضور من نگار استنفس را پاس نامش میدهد دل
نفسهای تب من در شمار استبگوییدش که آن با زندگان گوی
اگر گوید که بازآ وقت کار استتن شورییدگانت رو به قبله است
بمیرد هر که در عشقت دچار است11/2/92
*
چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 11:19