گلاب قبر من اشک بهار است
دل سنگش مرا سنگ مزار است
به چشمت گو چراغ سبز یا سرخ
مرا با زرد چشمک زن چه کار است
نگاهی کن به عمق زخمهایم
تن ِ روحم ز چشمت لاله زار است
خبر دارد جنونِ اشک از غم
عرق را شرم پنهان آشکار است
علاج عشق چشمت نیست مستی
شراب از دیدن چشمت خمار است
سکوت از واژه لبخند خالی است
لب خشکیده را از بوسه عار است
نفس را هر نفس میرانم از خود
نفس در دوری تو ناگوار است
جهان از نام تو غرق نداییست
صدایم انعکاس کوهسار است
نمیبینم نشان از خود در این دشت
دو چشمم خسته و آیینه تار است
دوام شور یعقوب است نبضم
دلم پیراهنی در انتظار است
*
یکشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۲ | 19:18