پاس میدارم نفس را هر نفس با نام دوست
هر نفس در سوز تند سینه ام همنام اوست
آیت تطهیر تصویر تو هستم سالهاست
منکه چشمم روز و شب در کار بار شستشوست
چشم میبندم تو را میبینم ای حک بر نگاه
لذت دیدار تو در یافتن بی جستجوست
من مسیحایم صلیبم خوابهای چشم توست
پلک بیدارم یهودای ِ من بی آبروست
عرصه ی تکبیر من بی چشمهایت بی وضوست
حال من با چشم تو اما همین "لا تقنطوا"ست
مژده ی "اکملت" در آغوش نازت آرزوست
*
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۲ | 12:17