آخر این قصه میدانی که چیست؟
گفته خواهد شد که بی عشقش نزیست!
حال خود را مینویسم سالهاست
با تو یا بی تو کتاب بی کسی است
خواب لبخند تو دیشب دیدم و
از حسادت چشم دلخونم گریست
چشم هرز کوچه ها دنبال توست
سهم من از تو همین دلواپسی است
شانه بر مویت غزل بر وزن عشق
میسراید کز غمت آشفته کیست
درد دل با چاه میگویم خموش
چاه غمهایم به جز عکس تو نیست
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
صرف فعل عشق کل زندگیست
سیزدهم شهریور
چهارشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۲ | 12:4