رها کرده کابوس ردپای دشت را
پشت سر
چشم اسارت بسته بر توفان رویا زده ی دریا
پیش رو
همه سهم من از آسمان چشمهایت
همین تخته سنگ
دو وجب
که ایستاده بی سایه ای در گذر
قد آفتاب زده بر دوش همیشه ناهموارش
قدم از قدم نمیگیرم
تا صدای موج هم صدای تو نشده است
قدم از قدم نمیگیرم!
دوشنبه پانزدهم مهر ۱۳۹۲ | 21:43